ای یگانه آشنای عشق ، ای طلیعه ی بیداری
به من آموختی که بدانم چه وزنی دارد بودن و چه شوری دارد پریدن
ای چشمه ی جوشان شفقت ، تو ایثار را به صفت کمال آراستی
تا من حقیر در حصار نا شناخته ها خود را پیدا کنم
دستم گرفتی و با الفبای عشق به من آموختی
آن هماهنگی را که تنها پدیده ی متبلور در نظام بودن هاست
هرگز ، هرگز فراموش نخواهم کرد که سفر از فصل تو آغاز نمودم
و در عشق تو خاتمه یافتم . . .